حکایت(5)

شبی دزدی به خانه شخصی آمد و مقداری از اسباب خانه را جمع کرده و بسته نموده و به راه افتاد . آن شخص فورا اسباب اطاق خوابگاه خود را بسته و بر دوش گرفت ، و پشت سر دزد روان شد تا به خانه دزد رسید .

دزد از پیش و آن شخص از عقب با عجله داخل می شدند .

دزد با کمال تعجب به او خطاب کرده گفت : ای مرد  اینجا چه کار داری ؟

آن شخص با کمال آرامی و نرمی جواب داد : مگر خانه ما را به اینجا نقل و انتقال نمی کنیم .  

                                                   حکایت (3)

شخصی خری دزدید ،آورد که در بازار بفروشد ، از قضا خر را از او دزدیدند غمناک مراجعت می کرد .

شخصی پرسید : خر را به چه قیمت فروختی ؟

گفت : ((براس المال ))

راس المال (به معنی قیمتی که خریده بودم به همان قیمت فروختم )

                                                     حکایت(4)

عارفی گفت : سه چیز دل را سخت کند :

خنده بی جهت  .

خوردن در حال سیری ،

و سخن غیر لازم گفتن ،

                                                     حکایت ( 1)

گفته اند : صفات دوستان کامل خدا سه چیز است :

سکوت و نگهداری زبان که راه نجات است .

گرسنگی ،که کلید خیرات است .

و رنج در عبادت ،روزه روز و بیداری شب .

                                         حکایت  (2)

از بقراط پرسیدند : انسانیت چیست ؟

گفت : تواضع در وقت رفعت و عفو هنگام قدرت .

وسخاوت در هنگام تنگدستی .

وبخشش بدون منت.

با شما

اگر «دنیا» هم بازیچه باشد زندگی بازی نیست .

زندگی ارزش آن را دارد که با «چشم باز»و« دل آگاه» به آن نگاه کنی  و اگر در پی آب هستی گرفتار سراب نشوی

دل بستن به اندیشه های رویایی و زیستن در عالم خیال شایسته عاقلان فرزانه نیست .

تو در پی خوشبختی هستی . همه ی آنها که در اطرافت زندگی می کنند دنبال سعادتند و می خواهند خوب زندگی کنند .

ولی ... خوشبختی چیست ؟ خوب زیستن کدام است و خوب کیست ؟

بعضی ها ندانسته زندگی را به جهنمی سوزان تبدیل می کنند که هیزم آن خودشانند، این دوزخ هولناک گاهی از یک زاویه کوچک انحراف یا اشتباه آغاز می شود.

«ابتدای آتش فساد یک «جرقه» است

این جرقه رفته رفته «شعله» می شود

زندگی به باد می رود .

پس ...باید از بروز این جرقه بیم داشت ...»

وقتی که چشم به یک «دریاچه ی هوس» تبدیل می شود  در آن جز «قایق گناه» حرکت نمی کند  زندگی های آلوده به هوس خرمن خشکی است که جرقه ی تهاجم فرهنگی در یک لحظه آن را به آتش می کشد و خاکستر می کند  این جاست که نگاه روشن و زاویه دید صحیح کارساز است.

(نگاه تا نگاه)  می تواند آینه ای باشد که چهره ی واقعی و زیبای زندگی را بدون روتوش و دست کاری و فریب، نشان دهد .

آینه ای جلوی تو می گذارد تا "خود" را بهتر بشناسی و از "سطح" زندگی به "عمق" برسی

آب و سراب را از هم باز شناسی، و دام و دانه را

و دوست واقعی و دشمن دوست نما را .

می دانم شهامت آن را داری که اگر بی راهه ای در «خط زندگی» دیدی برگردی و بیش از حرف این و آن خوش بختی خودت و نگه بانی از سرمایه ی ایمان تو مهم باشد

بیش از همه از خودت انتظار میرود که در بالنده ساختن گوهر وجود خویش بکوشی و عمر وزندگی را از تبدیل شدن به کویری خشک و نهالی بی ثمر نگه داری

اراده و انتخاب بازوی پر توان تو در مسیر زندگی است

تا می توانی دل و جان را در سایه معنویت و ایمان صفا بخشید چرا اجازه دهیم ابلیس بر ما حکومت کند و زندگی مان  چرا گاه شیطان شود ؟!

ما دو بار عمر نمی کنیم که در یکی تجربه اندوزیم و در دیگری به کار بریم

در همین یک نوبت باید چنان زندگی کنیم که به «حسرت» گذشته گرفتار نشویم .

آخرت، محصول زندگی همین دنیای ماست

از نگاه تا نگاه، گاهی از بهشت تا جهنم فاصله است

پس ..... نباید بی خیال بود و خطر را ساده گرفت .

بیایید زندگی را جدی بگیریم.

از کتاب نگاه تا نگاه نوشته ی جواد مخدثی

ادامه دارد......................................................................................................................................

                                    حکایت

کبوتری در قفسی بیمار بود .

گربه ای به عیادت او آمد ،گفت : چگونه ای ؟

گفت : به سلامت بودم تا تو را ندیده بودم .

                              سخنان بزرگان  

دروغ مانند برف است که هر چه او را بغلتانند ، بزرگتر می شود .

سینه ای که خالی از ذکر خداباشد ، چون محکمه ای است که در آن ،قاضی وجود ندارد .

حرف زدن بدون فکر، مانند تیر اندازی بدون هدف است .

عجله ، انسان را از مقصود باز می دارد .

برای دشمنانت کوره را آن قدر داغ نکن که حرارتش خود تو را هم بسوزاند .

تو را برای آن نیافریده اند که هر روز بهتر بخوری و بهتر بپوشی ،برای آن آفریده اند

که هر روز بهتر بیندیشی .

                                    حکایت 

در عالم هستی هیچ کتابی در فضیلت برتری به پایه قرآن نمی سد ، زیرا قرآن خلاصه و عصاره تعلیمات همه انبیای الهی است. بلکه بالاتر از این ، قرآن از همه موجودات برتر و والاتر است .

پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود :

القران افضل کل شی دن الله .

فرآن به جز خدا از همه چیز برتر است .

                                     کشورها

اسپانیا : کشور گاو بازان

فرانسه :کشور برج ایفل

ژاپن :کشور آفتاب تابان

سوئیس : کشور ساعت

برزیل : کشورآمازون

مصر:کشور فراعنه

اندونزی :کشورهزار جزیره

تایلند :کشورهزار معبد

کوبا:کشور نیشکر

                                    حکایت 

عبدالله پسر امام حنبل گفت : از پدرم سوال کردم فضل و مقام صحابه در چه کسی بوده ؟ پدرم نام ابوبکر و عمر و عثمان را آورد و ساکت شد . من گفتم : ای پدر مقام علی بن ابی طالب چقدر است ؟ و چرا نام او را نبردی ؟ گفت : او از اهل بیت رسالت است و نمی توان او را با این اشخاص قیاس نمود .

                                   محبت پیامبر (ص)

پیغمبر (ص) گرامی در راهی می رفتند که با نوجوانی برخورد کردند . نوجوان با تبسم  و خوشرویی به حضرت سلام کرد . حضرت با مهربانی از او پرسیدند ))آیا مرا دوست داری ؟)) گفت )آری ، به خدا قسم .)

حضرت فرمودند : مثل دو چشمانت ؟

گفت : ((بیشتر ))

حضرت فرمودند: ((مثل پدر و مادرت ؟))

گفت : ((به خدا قسم بیشتر .))

حضرت برای این که همراهان از او درس محبت و دوستی به خدا را فراگیرند ، از او پرسیدند )(آیا مثل پروردگارت ؟))

نوجوان گفت : یا رسول الله ،این صحبت سزاوار شما و هیچ کس نیست . شما را دوست دارم در جهت دوستی خدا .

پیامبر رو به همراهانش  کرد فرمود : ((این گونه محب و دوست خدا باشید از نظر احسان و انعام او به شما ، و دوست داشته باشید مرا در جهت دوستی به خدا  .))

از حضرت ابراهیم خلیل پرسیدند به چه سبب خداوند ترا به دوستی گرفت ؟

فرمود : به سه علت .

اول- فرمان خدارا بر دستور دیگران ترجیح دادم.

دوم – بر چیز یکه خدا کفایت کرده بود (مانند روزی )همت نگماشتم .

سوم – وهرگز بدون مهمان غذا نخوردم .

شخصی از حاتم ده درم شکر در خواست نمود . حاتم فرمود ده تنگ شکر به او بدهند .

زنی بر حاتم اعتراض کرد ، که او ده درم شکر در خواست کرد تو چرا اینقدر دادی ؟

حاتم در جواب گفت : سوال و عطای ما، هر دو در خور همت مان بود .