عایشه از نظر اخلاقى چگونه زنى بود و نظر پیامبر اسلام را درمورد عایشهبیان فرمایید؟
عایشه از نظر اخلاقى چگونه زنى بود و نظر پیامبر اسلام را درمورد عایشهبیان فرمایید؟
قضاوت درباره عایشه، از مسائلى است که شیعه و اهل سنّت در آن اختلاف نظر دارند. بنابراین به نظر مىرسد قرآن کریم )که مورد اتفاق فریقین است( و احادیث قطعى و متواتر )که حجیّت آنها قابل انکار نیست( بهترین راه براى بررسى چنین مسألهاى باشد.
براى رسیدن به نتیجه مطلوب، باید به سه سؤال پاسخ دهیم:
1- آیا تنها همسر پیامبر بودن، مىتواند دلیل شرافت و فضیلت یک زن باشد، یا این که ممکن است زنى همسر پیامبر باشد و در عین حال پلید و معصیت کار باشد؟
2- آیا در بین زنان پیامبر اکرم )ص(، زن مذموم و معصیت کار بوده است، یا این که همه زنان پیامبر )ص( شایسته و نیکوکار بودهاند؟
3- به فرض این که بعضى از زنان پیامبر )ص( مذموم بوده باشند، آیا عایشه از آن دسته بوده است یا نه؟
ادامه مطلب...
چرا در آمریکا اسلام نازل نشده و چرا آنجا خواستگاه هیچ دینى نیست و وصىو یا نمایندهاى در آن جا وجود ندارد؟
با توجه یه یک اصل کلى و به عبارت دیگر یک مسأله ریشهاى و اساسى و اصل پرسش شما فرعى، جنبى و غیر مهم خوهد بود و آن این که آیا رسالت پیامبران اولواالعزم خواه پنج نفر باشند و خواه بیشتر رسالتى جهانى بوده و با آنکه هر کدام مبعوث به سوى قوم خاصى بودهاند؟ در پاسخ مىگوییم به یک معنا از جهانى بودن رسالت دعوت بسیارى از پیامبران جهانى نبوده است و به معناى دیگر رسالت همه انبیا جهانى بوده است اگر معناى جهانى بودن آن باشد که پیامبر موظف است رسالت خویش را نه تنها به قوم خویش که به همه اقوام و ملل عمده جهان برساند رسالت بسیارى از پیامبران حتى موسى (ع) و عیسى (ع) جهانى نبوده است اما اگر جهانى بودن را به معناى لزوم ابلاغ رسالت در صورت مواجهه با دیگر اقوام و لزوم پیروى بر همه مکلفان مطلع بگیریم رسالت همه پیامبران رسالتى عام، فراگیر و جهانى بوده است. به بیان دیگر اگر پیامبرى موظف باشد که به هر صورت ممکن با همه اقوام و ملل ارتباط برقرار کند و رسالت خویش را به آنها برساند رسالت او رسالتى جهانى و عام خواهد بود در مقابل، زمانى رسالت یک پیامبر جهانى نیست که مأمور به ابلاغ دعوت خود به همگان نبوده بلکه صرفاً موظف به دعوت قوم خاصى باشد.
ناگفته نماند این که پیامبرى مأمور به دعوت همگان نیست مىتواند علل مختلفى داشته باشد مثلاً کاه ممکن است که امکان عادى براى برقرارى ارتباط با همه اقوام نباشد و یا آنکه اصولاً فرصت چنین کارى در اختیار پیامبر نباشد. شاید به این مطلب اشکال شود که انبیاء مىتوانستند که از طریق اعجاز به اقوام و ملل دیگر رسالت خویش را ابلاغ سازند ولى این اشکال صحیح نیست زیرا پیامبران الهى تنها در مورد خاصى به اوردن معجزهاى اقدام مىکردند که این موارد نیز صرفاً براى تأیید درستى دعوت آنان بوده است نه براى تسهیل در ابلاغ دعوت.
به هر روى آنچه مسلم است امکان ارتباط با همه اقوام و ملل از طرق عادى براى بسیارى از پیامبران وجود نداشته است و ظاهراً آنان مأمور به استفاده از روشهاى غیر عادى و مافوق طبیعى نیز نبودهاند. براساس معناى یادشده از جهانى بودن رسالت مىتوان مدعى شد که رسالت پیامبراسلام رسالتى جهانى بوده است و حضرت مأمور بودند که دعوت خود را به اقوام غیر عرب نیز ابلاغ کنند اما ظاهر رسالت انبیا جهانى نبوده است. در این جا توجه به چند نکته لازم است.: الف) مقصود از اقوامى که پیامبر (ص) مأمور به دعوت آنان بوده است یکایک افراد هر قوم نیست بلکه آنچه که مقدور بوده و پیامبر نیز نسبت به آن وظیفه داشته است ابلاغ رسالت به سران اقوام بوده است.
ب) ابلاغ رسالت اعم از ابلاغ در زمان حیات پیامبران و ابلاغ پس از وفات ایشان به دست اوصیان ایشان یعنى امامان معصوم (ع) است.
ج) موظف بودن به پیامبران (ص) به ابلاغ عمومى رسالت خویش به معناى برطرف شدن همه موانع عملى بر سر این کار نیست بلکه چه بسا در مواردى انجام این کار مواجه با موانعى بوده که در این صورت مسلماً بار مسؤلیت از دوش پیامبر (ص) برداشته شده است.(1) با توجه به این اصل مردم آمریکا نمىتوانند مدعى شوند که دین اسلام به آنان ابلاغ نشده سات خصوصاً پس از اکتشاف آن و اطلاع یافتن بر ادیان دیگر. اما این که دین اسلام در جزیرةالعرب ظهور یافت به دلیل مسائل فرهنگى خاص حاکم بر این سرزمین بود که حضور پیامبرى در آن منطقه را ضرورىتر از مناطق دیگر مىساخت ولى با توجه به رسالت جهانى پیامبر اسلام (ص) این دین به نقاط دیگر دنیا نیز معرفى و ابلاغ گشت.
پىنوشت
(1) )در این باب نکا: راه و راهنماشناسى محمد تقى مصباح یزدى قم چاپ اول پاییز 1376 ش (معارف قران ج 5- 4) صص و 33 52)
چرا اسلام در سرزمینى که منحطترین فرهنگ را داشت، نازل شد؟
حقتعالى در قرآن کریم مىفرماید: اَللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ،(1). هر آنچه که ما بتوانیم در تحلیل و بررسى این موضوع بگوییم با توجه به محدودیتهاى علمى و فکرى ما است و اشراف علمى لازم به این قضیه را نداریم.
1- به فرض که فرهنگ آن زمان عرب، فرهنگى منحط (و یا منحطترین فرهنگ) بوده باشد. در این صورت حقتعالى اسلام را در سرزمین و در جایى نازل نمود که در بدترین شرایط ممکن بود و اگر دینى بتواند در چنین زمینهاى تحولات بزرگ انسانى، فرهنگى و تمدنى ایجاد نماید در شرایط بهتر با اطمینان مىتوان گفت موفقتر خواهد بود. بنابراین بعثت پیامبر اسلام (ص) در میان اعراب منحط حسن اسلام و قوت این دین است.
2- بر چه اساسى مىتوان گفت دین باید در پیشرفتهترین فرهنگ نازل گردد؟ در حالى که ادیانى مانند یهودیت و مسیحیت در پیشرفتهترین مراکز فرهنگى دوران خود پدید نیامدند؟
3- دور بودن عربها از مراکز فرهنگى و تمدنى به نوبه خود چند حسن داشته است:
آیا پیامبر تا آخر عمر امى و بی سواد بودند چرا از آن حضرت دستخط وجودندارد؟
مقصود از امّى، این است که آن حضرت درس نخوانده بود نه این که فاقد سواد ودانش بودهاند، حضرت آدم هم درس نخوانده بود ولى به تصریح قرآن معلم فرشتگان بود،(1).
ما معتقدیم که آن حضرت پیش از بعثت نه کتابى را مىخواند و نه صفحهاى را مىنوشت و قرآن کریم به این مطلب در سوره عنکبوت آیه 48 تصریح مىکند. اما بعد از بعثت درباره این که آن حضرت مىخواند یا مىنوشت، اختلاف هست و مشهور این است که
آیا پیامبران اشتباه مىکنند؟
اولاً مفهوم سهو، خطا و نسیان با گناه متفاوت است زیرا، اولاً گناه با علم و اراده صورت مىگیرد ولى سهو، خطا و نسیان چنین نیستند
ثانیاً، گناه همواره مخالفت با اوامر الهى است ولى سهو، خطا و نسیان امکان دارد گاه با امر خداوند مخالف باشد مثلاً سهو در به جا آوردن یکى از اجزاء و ارکان عمل عبادى
و گاه هیچ ارتباطى با اوامر خداوند ندارد مثلاً خطا در یک عمل مباح فردى یا اجتماعى ثانیاً بر اساس دلایل متقن انبیاء هم از گناه مبرّایند و هم از سهو، خطا و نسیان زیرا، انبیاء و حتى ائمه (ع) از دو علم برخوردارند:
الف) علم غیر عادى که به واسطه آن بر تمامى حقایق عالم اشراف و آگاهى دارند.
ب) علوم عادى که همچون سایر افراد از طریق معمولى به دست مىآورند.
امّا در مقام عمل و انجام کارهاى روزمره خود و حتى مسائل اجتماعى، در اکثر موارد از علوم غیر عادى خویش استفاده نمىکنند، یعنى هر چند به واقعیت همه مسایل آگاهند اما از خود رفتارى جاهلانه و غافلانه بروز مىدهند، بى آنکه در حقیقت جاهل و غافل باشند.
در صورتى که پیامبران از گناه و اشتباه مصوناند، چرا در قرآن چندین مرتبهبه پیامبر اکرم (ص) امر و نهى شده است؟
معمولاً وقتى ما واژههاى استغفار و مغفرت را مىشنویم، معناى آمرزش گناهان و ایمنى از عذاب الهى به ذهن تداعى مىشود در حالى که این معنا یکى از مصادیق معناى استغفار است و دایره آن تنگتر و محدودتر از معناى اصلى و اصطلاح قرآنى آن است (و امروزه همین معنا میان ما متداول مىباشد). این واژه در قرآن کریم معناى وسیعترى دارد که هم شامل معناى نخست مىشود هم موارد دیگرى را در بر مىگیرد.
در کتاب «مفردات راغب» کلمه «غَفْر» این گونه معنا شده است: اَلْغُفُر: الباسُ ما یصونه عن الدنس یعنى، پوشاندن هر چیزى که فرد یا شىء را از آلودگىها، نقصها، ضررها و کاستىها محافظت نماید. ازاینرو به نوعى زره که جنگجویان به تن مىکردند «غِفاره» گفته مىشود زیرا این پوشش، فرد را از آسیبهاى دشمن مصون نگه مىدارد.
حال اگر کسى از خداوند متعال بخواهد که به او نیرویى عطا نماید که به وسیله آن به هیچ باطلى گرایش پیدا نکند و از تأثیر هواى نفس مصون بماند، یا در قضاوت از تبلیغات و وسوسههاى طرفین دعوا مصون بماند، این نیز نوعى استغفار است چون
باتوجه به آیه 37 سوره احزاب، مسئله ترس واشتباهى که مطرح شدهاست آیابه پیامبر(ص) مخصوصا از جنبه عصمت در گناه و اشتباه لطمهاى وارد نمىکند؟
ترسى که در آیه اشاره شده را نمىتوان اشتباه قلمداد نمود تا نافى عصمت باشد. بلکه اشتباه در خاستگاه اجتماعى آن است. زیرا آیه «وَ تَخْشَى اَلنَّاسَ» بیانگر نوعى نگرش و موضع اجتماعى منفى در برابر ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده است. چنین واکنشى به طور طبیعى براى پیامبر اکرم (ص) نگران کننده است و خداوند منان با اشاره به این وضعیت و نهى تلویحى از آن در واقع بىپایگى آن نگرش و واکنش اجتماعى را برملا ساخته و علاوه بر تشجیع پیامبر (ص) در جهت مبارزه با آن به طور کنایى بطلان رأى مردم را اعلام مىدارد.
آیا پیامبر اکرم(ص) در اذان اسم خود را مىبردند و بر خود صلواتمىفرستادند؟
آمدن نام مبارک رسول خدا (ص) در اذان و صلوات به امر الهى بوده و هیچ جنبه شخصى نداشته است و لذا هیچ اشکالى نبود که حضرت در اذان و نماز مانند همهمسلمانان نام خود را به زبان بیاورند، چنان که خداوند متعال به رسالت او گواهى داده و به او درود مىفرستد.
چطور مىتوان وجود پیامبر و معصومین دیگر را ثابت نمود؟
قرآن وجود حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع) را مطرح کرده است،(1) علاوه بر آنکه تاریخ بصورت متواتر به صورتى که براى انسان یقین حاصل مىشود وجود معصومان را براى ما گزارش کرده است و همین مقدار براى اثبات وجود ایشان کافى است خصوصاً که سخنان حکمتآموزى سینه به سینه از ایشان به ما رسیده است که آنها نیز به نوبه خود دلالت بر وجود آنها دارد.
پىنوشت (1) )نساء 59 احزاب 33 و.)
چرا خداوند یک فرد را امام و پیامبر قرار داده و در حق بقیه مردم، اینتفضل را انجام نداده است؟
عنایت حق تعالى دوگونه قابل نگرش و بررسى مىباشد: گونه نخست ملاحظه عنایت بارىتعالى از جهت فاعلى صرف و بدون لحاظ جهت قابلى است. در این مرتبه عنایت و فیاضیت حق تعالى نسبت به همه ممکنات مساوى است زیرا او تام الفاعلى است و هیچ بخل و کمبودى در افاضه ندارد. نگرش دوم ملاحظه عنایت حق تعالى با توجه به شرایط قابلى و پذیرش فیض است. در این مرحله قطعا قابلیتها متفاوتند و عنایت حق تعالى نیز نسبت به هر موجودى متناسب با پذیرش و قابلیت قابل مىباشد.
ظرفیت و قابلیت دو گونه است: یکى ظرفیت ناشى از کنش اختیارى انسان که مسا له آن روشن است و دیگرى ظرفیت ناشى از نظام ضرورى موجودات است. در این جا هر چند قابلیتها هم به یک معنا از ناحیه خداوند است ولى این به معناى آن نیست که این موجودات مىتوانستند قابلیتهاى بیشترى داشته باشند و خداوند به آنها عنایت نفرموده است بلکه نظام علّى و معلولى یک نظام رتبى و ضرورى است که جابه جایى در هیچ یک از اجزا و شرایط آن امکانپذیر نیست. درک صحیح این مسا له و حل مسائل پیرامون آن نیازمند مطالعات عمیق و پیچیده فلسفى در مورد نظام طولى و عرضى هستى است.
براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به بحث «راز تفاوتها» در کتاب «عدل الهى» نگاشته شهید مطهرى.