سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستترا چندان دوست مدار مبادا که روزى دشمنت شود و دشمنت را چندان کینه مورز که بود روزى دوستت گردد . [نهج البلاغه]
حضرت زهرا (علیه السلام)
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 52505
بازدید امروز : 51
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
حضرت زهرا (علیه السلام)
مدیر وبلاگ : محراب فیروزی[94]
نویسندگان وبلاگ :
حسن جعفر نیا[2]

انسانی که هر کس با او آشنا شود اول می گوید آدم عجیبی هستی و خوشش می آید بعدا که کم کم می شناسد و رفتار وی برایش عادی می شود دیگر خوشش نمی آید و ...

........... لوگوی خودم ...........
حضرت زهرا (علیه السلام)
........ پیوندهای روزانه........
زیر دیپلم [110]
تشنه لب [162]
امان عصر [153]
یک لینک خوب [134]
[آرشیو(4)]


..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
مطلب آزاد[29] . پرسش[18] . غدیر خم[9] . نگاه تا نگاه[6] . مقالات[4] . اخبار رهبری[4] . حدیث[4] .
............. بایگانی.............
حرف های یک خسته
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... دوستان من ...........
شهید سید محمد شریفی

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • چهارمین

  • نویسنده : محراب فیروزی:: 85/9/16:: 11:50 عصر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ترجمه ی سوره ی  چهارم

     

    ای پسر آدم

    کسی که صبح کرد  در حالتی که حریص بود بر  دنیای خود 

    زیاد نمی شود از جانب خدا   مگر دوری

     و در دنیا مگر درد و رنج بسیار

    و در آخرت  مگر سختی

    و لازم گرداند خدا ی تعالی در دل  او همّی که منقطع نمی شود از او هرگز

    و فقری که نرسد به توانگری هرگز

    و آرزویی که نمی رسد به آرزویش هرگز

    ای پسر آدم

     هر روز کم می شود از عمر تو  و تو نمی دانی

    و می آید هر روز  روزی تو  و تو شکر نمی کنی

    پس نه  به اندک قناعت می کنی  

    و نه  به بسیار سیر می شوی

    ای پسر آدم روز تازه ای  نیست مگر اینکه  می آید برای تو از جانب من روزی

    و شب تازه ای  نیست مگر این که می آید  در نزد من  ملائکه ی من  از نزد تو به عمل های بد

    می خوری روزی مرا   و نافرمانی می کنی مرا

    و تو می خوانی مرا  پس مستجاب  می کنم از  برای تو

    خیر   من به سوی تو  فرود آید

    و بدی تو به سوی من  بالا می آید

    پس  چه مو لای  خوبی هستم من  و چه  بنده ی بدی هستی تو

     تو سؤال می کنی از من  پس عطا می کنم تو  را

    می پوشانم  برای تو بدی را  بعد از بدی دیکر

     وزشتی را بعد از زشتی دیگر

    من حیا می کنم از تو   و   تو حیا نمی کنی از من

    و فراموش می کنی مرا و به خاطر  می آوری غیر مرا

    و می ترسی از مردم  و ایمن می باشی از غضب من

     

    بدون نظر رد نشوید


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ