بوی نر گس
خواب دیدم یک شب
کسی از دور صدایم می کرد
روی یک اسب سفید
کوهی از نور صدایم می کرد
دست او مثل بهار
قفس چلچله ها را وا کرد
حرف زد با گل سرخ
آتشی در دل او بر پا کرد
آسمان را بوسید
ابرها پشت سرش باریدند
بوی نرگس می داد
زیر پایش همه گل پاشیدند
با نگاهش رویید
در کویر دل مردم لبخند
آب بود او انگار
تشنه ها منتظر او بودند
حسین احمدی